عطا کردن حبوب، دانه دادن مرغان، چینه دادن. قوت دادن با دانه. از حبوب خوردنی پیش طیور نهادن خوردن را: مرغ را دانه دادن از دین است منطق الطیر عاقلان این است. اوحدی. ، خوردنی در دهان بچه نهادن مرغ مادر بمنقار: زق، دانه دادن مرغ بچه را به منقار. (دهار)
عطا کردن حبوب، دانه دادن مرغان، چینه دادن. قوت دادن با دانه. از حبوب خوردنی پیش طیور نهادن خوردن را: مرغ را دانه دادن از دین است منطق الطیر عاقلان این است. اوحدی. ، خوردنی در دهان بچه نهادن مرغ مادر بمنقار: زق، دانه دادن مرغ بچه را به منقار. (دهار)
قید تکرار: اندک اندک بهم شود بسیار دانه دانه است غله در انبار. سعدی. ، یک یک. یکی یکی. مجزی به افراد جدا از یکدیگر: محبب، حبه حبه: در پلۀ ترازوی اعمال عمرما طاعات دانه دانه و عصیان تنگ تنگ. سوزنی. تیغ حصرم رنگ و بر وی دانه دانه چون عنب پخت گردون زان عنب نقل و ز حصرم توتیا. خاقانی
قید تکرار: اندک اندک بهم شود بسیار دانه دانه است غله در انبار. سعدی. ، یک یک. یکی یکی. مجزی به افراد جدا از یکدیگر: محبب، حبه حبه: در پلۀ ترازوی اعمال عمرما طاعات دانه دانه و عصیان تنگ تنگ. سوزنی. تیغ حصرم رنگ و بر وی دانه دانه چون عنب پخت گردون زان عنب نقل و ز حصرم توتیا. خاقانی
حاکم سرحد ممالک ختا و مرز متصرفات شاهرخ میرزا فرزند امیرتیمور گورکان، و این مرد در شانزدهم شعبان سال 828 فرستادگان امیر شاهرخ بدربار ختا را که جمعی ازملازمان بسرداری شادی خواجه و نیز میرزا بایسنقر و سلطان احمد و خواجه غیاث الدین نقاش بوده اند، در یورت خود نزدیک شهر سجکو که اول خاک ختا بوده مهمانی عظیم کرده است و شرح آن در مطلعالسعدین و حبیب السیر آمده، مرکز حکومت این شخص که کلانتر داجیان سرحد بوده شهرقمجوست بفاصله نه یام (چاپارخانه) از شهر سکجو، رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ص 635 و 637 ج 3 شود، در حبیب السیر چ طهران این نام بصورت دانک راجی و در چاپ بمبئی در یک مورد بصورت وانک داجی آمده است
حاکم سرحد ممالک ختا و مرز متصرفات شاهرخ میرزا فرزند امیرتیمور گورکان، و این مرد در شانزدهم شعبان سال 828 فرستادگان امیر شاهرخ بدربار ختا را که جمعی ازملازمان بسرداری شادی خواجه و نیز میرزا بایسنقر و سلطان احمد و خواجه غیاث الدین نقاش بوده اند، در یورت خود نزدیک شهر سجکو که اول خاک ختا بوده مهمانی عظیم کرده است و شرح آن در مطلعالسعدین و حبیب السیر آمده، مرکز حکومت این شخص که کلانتر داجیان سرحد بوده شهرقمجوست بفاصله نه یام (چاپارخانه) از شهر سکجو، رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ص 635 و 637 ج 3 شود، در حبیب السیر چ طهران این نام بصورت دانک راجی و در چاپ بمبئی در یک مورد بصورت وانک داجی آمده است